از کودکی ها خوب یادم هست

یک قاب عکس ساده بر دیوار

 

بابا صدایش می زد، "آقا جان"

می داشت بی بی، دوستش بسیار

کشتی ما را نوح، کشتیبان

از کودکی ها خوب یادم هست

یک قاب عکس ساده بر دیوار

 

بابا صدایش می زد، “آقا جان

می داشت بی بی، دوستش بسیار

 ***

 هر بار چیزی می شکستم یا

که شیطنت در خانه می کردم

 

وقتی که می ترسیدم از بابا

می رفتم و آن را می آوردم

 ***

 چشمش که توی قاب می افتاد

آرام زیر لب دعا می کرد

 

لبخند می زد عکس و آقاجان

اخم پدر را باز وا می کرد

 ***

 بی بی برایم قصه ها می گفت

از همت والای آقا جان

 

می گفت در دنیا فراگیر است

از نهضت او مکتب قرآن

 ***

 می گفت عباس و حسین من

سرباز آقاجان و قرآنند

 

اصلا ندارم غصه، میدانم

پیش خدا در عرش مهمانند

 **

یک روز وقت امتحانها بود

دیدم زمین و آسمان لرزید

 

انگار نوری کم شد از دنیا

بوی عزا در کوچه ها پیچید

 ***

 دیدم که بابا اشک می ریزد

پای نگاه گرم آقاجان

 

آن قاب را برداشت، با خود بُرد

–  آن روزها غمخانه بود ایران

 ***

 با اشک و بغض و ناله خوابیدید

وقتی که چشمم باز شد فردا

 

دیدم که قابی تازه آورده

آن شب برای خانه مان، بابا

 ***

 از آن به بعد آنجا دوتا قاب است

پیش نگاه روشن مادر

 

بالاتر از عکس شهیدانش

عکس دو تا سید، دو تا رهبر

 ***

 می دانم اینکه مثل آقاجان

جا دارد او در سینه ی بابا

 

حالا دقیقا بیست و یک سال است

بابا صدایش می کند “آقا

 ***

 محبوب بابا، قلب من را هم

تسخیر کرده، مثل آقاجان

 

با خنده اش آرام می گیرم

آرامشی مثل همان دوران

 ***

 حالا ولایت باز هم در راه

سربازهای تازه ای دارد

 

دارد مهیّا می شود میوه

پا جای پای ریشه بگذارد

 ***

 با لطف حق، هرگز نمی افتد

این مملکت در دست نااهلان

 

باکی ز طوفان نیست وقتی هست

کشتی ما را نوح، کشتیبان

 ***

 یک دشت لاله روح می گیرد

وقتی تبسم می کند آقا

 

فهمیده بسیار است در این نسل

چشم انتظار یوسف زهرا

شاعر : آقای حامد اهور

یک دیدگاه در “کشتی ما را نوح، کشتیبان

  • فروردین ۲۴, ۱۳۹۳ در t ۱۳:۰۹
    پیوند یکتا

    “”باکی ز طوفان نیست وقتی هست کشتی ما را نوح، کشتیبان””
    به به !!!

    لبیک یا امام
    یااباالفضل

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.